کوربخت. که بخت خوب ندارد. شوم بخت. بداختر. بدبخت. زن که شوی خوب نداشته باشد. (از یادداشت های لغتنامه). - بخت کور شدن، کوربخت شدن. بدبخت گشتن. شوم بخت شدن: نه هر کز پی شیر شد خورد گور بسا کس که از شیر شد بخت کور. اسدی
کوربخت. که بخت خوب ندارد. شوم بخت. بداختر. بدبخت. زن که شوی خوب نداشته باشد. (از یادداشت های لغتنامه). - بخت کور شدن، کوربخت شدن. بدبخت گشتن. شوم بخت شدن: نه هر کز پی شیر شد خورد گور بسا کس که از شیر شد بخت کور. اسدی
کوبندۀ راه، که راه را بکوبد، که راه را تسطیح کند، که راه را هموار سازد، جاده کوب، جاده صاف کن، و آن برماشینهای خاص با وزن بسیار سنگین اطلاق میشود که در تسطیح و کوبیدن راهها بکار برند، (یادداشت مؤلف)
کوبندۀ راه، که راه را بکوبد، که راه را تسطیح کند، که راه را هموار سازد، جاده کوب، جاده صاف کن، و آن برماشینهای خاص با وزن بسیار سنگین اطلاق میشود که در تسطیح و کوبیدن راهها بکار برند، (یادداشت مؤلف)
ساعی. کوشا. بسیار کوشنده. جاهد: سخت کوش است به پرهیز و بزهد تو مر او را بجوانی منگر. فرخی. بزاد این سفرت سخت کوش باید بود که این سفر سوی دارالسلام باید کرد. ناصرخسرو. سخت کوش است آه خاقانی مگر این چرخ را بفرساید. خاقانی. چه باید درین آتش هفت جوش بصید کبابی شدن سخت کوش. نظامی. زآتش انگیز آن شرارۀ گرم شد دل سخت کوش نعمان نرم. نظامی. ازین آتشین خانه سخت جوش کسی جان برد کو بود سخت کوش. نظامی. ، سخت بهم افتاده. سخت جنگنده: دو لشکر بیک جا شده سخت کوش بگردون درافتاده بانگ و خروش. فردوسی. ، سخت گیر: اگر چرخ با من بود سخت کوش بگرز گرانش بمالم دو گوش. فردوسی
ساعی. کوشا. بسیار کوشنده. جاهد: سخت کوش است به پرهیز و بزهد تو مر او را بجوانی منگر. فرخی. بزاد این سفرت سخت کوش باید بود که این سفر سوی دارالسلام باید کرد. ناصرخسرو. سخت کوش است آه خاقانی مگر این چرخ را بفرساید. خاقانی. چه باید درین آتش هفت جوش بصید کبابی شدن سخت کوش. نظامی. زآتش انگیز آن شرارۀ گرم شد دل سخت کوش نعمان نرم. نظامی. ازین آتشین خانه سخت جوش کسی جان برد کو بود سخت کوش. نظامی. ، سخت بهم افتاده. سخت جنگنده: دو لشکر بیک جا شده سخت کوش بگردون درافتاده بانگ و خروش. فردوسی. ، سخت گیر: اگر چرخ با من بود سخت کوش بگرز گرانش بمالم دو گوش. فردوسی